جدول جو
جدول جو

معنی سیا پره - جستجوی لغت در جدول جو

سیا پره
از توابع چهاردانگه ی شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سی پاره
تصویر سی پاره
سی جزء قران که هر جزء را جداگانه جلد کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاره
تصویر سیاره
هر جرم آسمانی که در مداری بیضی شکل می چرخد، از خود روشنایی ندارند و از ستارۀ خود کسب نور می کند، سیاراتی که به دور خورشید می گردند به ترتیب فاصلۀ از خورشید عبارتند از عطارد یا تیر، زهره یا ناهید، زمین، مریخ یا بهرام، مشتری یا برجیس، زحل یا کیوان، اورانوس، نپتون و پلوتون، سیار، کاروان، قافله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیخ پر
تصویر سیخ پر
جوجۀ مرغ که تازه پر درآورده و پرهایش مانند سیخ راست باشد، خارپر، سوزن پر، سوزن بال
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
بچۀ جانوران پرنده را گویند که هنوز پر ایشان خوب برنیامده باشد و مانند خاری در نظر نماید گویند سیخ پر شده است. (برهان). بچۀ مرغ که ابتدای پرآوردن او باشد. (فرهنگ رشیدی). بچۀ جانوران پرنده که هنوز پرهایش کامل برنیامده و خوب پهن نشده باشد ومانند خار نمودار شوند. (غیاث اللغات) :
سبزه نورسته تو گویی مگر
بچۀ طوطی است که شد سیخ پر.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. دارای 144 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
پاره ای و جزوی از سی اجزای قرآن مجید. (آنندراج). اجزای قران کریم که در مجلد متساوی جلد شده و در مجالس ترحیم نهند و هر یک از حضار هر یک جزوی از آن را خوانند. (یادداشت بخط مؤلف) :
می نگردی مگر به بیغاره
گرد صندوقهای سی پاره.
سنائی.
از برای قدسیان سی پارۀ افلاک را
این ده آیتهای زر یارب چه موزون کرده اند.
مجیرالدین بیلقانی.
و بر هر جزوی سی پاره صد دینار مغربی خرج می شد. (راحه الصدور راوندی).
- سی پاره را قرآن کردن، کنایه از سی پاره را جمع کردن و فراهم آوردن. (آنندراج) :
جمع اگر از بستن لب شد دل من دور نیست
خامشی سی پاره را بسیار قرآن کرده است.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
ماه که سی روز تمام است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَیْیا رَ)
قافله. کاروان. (آنندراج) (غیاث). قافله. (از منتهی الارب). کاروان. (دهار) (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی 60) :
یوسفی را که ز سیاره بصد جان بخرند
بی محاباش بزندان مدر بازدهید.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 165).
لب تشنگان جان را سیارۀ حیاتی
بل یوسفان دل را از چاه غم نجاتی.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 690).
، ستاره که بحرکت خودمتحرک باشد و آن هفت اند: قمر، عطارد، زهره، شمس، مریخ، مشتری و زحل. (آنندراج) (از غیاث اللغات). ستارگان هفتگانه که عبارت است از زحل، مشتری، مریخ، شمس، زهره، عطارد و قمر که سیارات نامند و اسامی آنها جمعاً در این بیت است:
هفت کوکب که هست عالم را
گاه از ایشان نظام و گاه خلل
قمر است وعطارد و زهره
شمس و مریخ و مشتری و زحل.
؟ (از کشاف اصطلاحات الفنون).
عالم چو یکی رونده دریا
سیاره سفینه طبع لنگر.
ناصرخسرو.
تا کوکب سیاره هفت باشد
یا گیتی ارکان چهار دارد.
مسعودسعد.
پی سپر جرعۀ میخوارگان
دستخوش بازی سیارگان.
نظامی.
تو چون سیاره می شو میل در میل
من آیم گر توانم خود بتعجیل.
نظامی.
چو سیاره دوید از هر طرف شاه
تو گفتی در حجاب ابر شد ماه.
نظامی.
ای خداوند هفت سیاره
پادشاهی فرست خونخواره.
کمال الدین اسماعیل.
گر تاختن بلشکر سیاره آورد
از هم بیوفتند ثریا و فرقدان.
سعدی.
- از پشت سیاره زین فروکردن، شب به آخر رسیدن و صبح دمیدن. در مؤیدالفضلا به معنی کوتاه شدن شب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ رَ)
رجوع به سه پرک شود
لغت نامه دهخدا
پرده سرای. یا سراپرده سیاه و سپید. جهان (باعتبار شب و روز)، یا سراپرده کحلی. آسمان، ابر سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سی پاره
تصویر سی پاره
پاره و جزئی از سی جز قرآن مجید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاره
تصویر سیاره
ستارگان هفتگانه، و کاروان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سی پر
تصویر سی پر
ماه که سی روز تمام است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه پره
تصویر سه پره
خطی چند که قمار بازان به جهت قمار بازی بر زمین کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیخ پر
تصویر سیخ پر
بچه پرنده که هنوز پرش خوب برنیامده و مانند خاری به نظر آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاره
تصویر سیاره
((سَ یّ رَ یا رِ))
قمر، اجرامی که به دور ستارگان می چرخند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاره
تصویر سیاره
((س رِ))
گاورس، گیاهی است خودرو شبیه جو که در کشتزار گندم می روید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیخ پر
تصویر سیخ پر
((پَ))
بچه پرنده که هنوز پرش خوب برنیامده و مانند خاری به نظر آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سی پاره
تصویر سی پاره
((رِ))
سی جزء قرآن مجید که هر جزو را علیحده جلد کرده باشند، قرآن مجید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاره
تصویر سیاره
جنبنده، هرباسپ
فرهنگ واژه فارسی سره
ستاره، کوکب، کاروان، قافله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع کسلیان قائم شهر، دامنه
فرهنگ گویش مازندرانی
مکانی در مشرق بالا جاده ی کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
تپه ای در اطراف روستای رودپی از بخش مرکزی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
تره، گندنا، سیرتازه جوانه زده که به عنوان سبزی خوردن، خورده
فرهنگ گویش مازندرانی
خورشت فسنجان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
محل اتراق گالش ها
فرهنگ گویش مازندرانی
این دفعه، این قسمت
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگ چین دور زمین یا باغ
فرهنگ گویش مازندرانی